سنگ صبور

پسر:سلام عشقم.کجایی؟

دختر:سلام خوبی؟دارم میرم توی اتاقم بخوابم خیلی خسته ام.تو کجایی؟

پسر:توی پارکم پشت سرت لطفا دستشو ول کن!!!!

+نوشته شده در پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:,ساعت12:20توسط زرگل خانم | |

عزیزم؟

برف میانمان ریش سفیدی کرده!!!

بر نمی گردی؟؟؟

+نوشته شده در چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:,ساعت13:31توسط زرگل خانم | |

حال من دیدن دارد وقتی

 حال تو را می پرسند....

+نوشته شده در سه شنبه 17 دی 1392برچسب:,ساعت12:22توسط زرگل خانم | |

 

وقتی که هیچ نگاهی زخم منو نمیدید تنها نگاه تو بود که غربتم رافهمید

وقتی توی گیرو حادثه کم آوردم وقتی که با هر نفس رو دست شب میمردم قلب تو منجی این زخمی دربه درشد

شب به شب گریه ها تودست توسحرشدازنفس افتادم وباتونفس گرفتم.

باتوغرورم از جاده ها پس گرفتم وقتی که آسمون هم غرورم ونمیدید وقتی که هرپنجره به هق هقم میخندید

وقتی کهاز سایه هازخم های کهنه خوردم توبازی سرنوشت باختم و اونا میبردند با قلب شب کشیده ات به داغ من رسیدی 

حتی به خاطره من ازخودتم بریدی یادم نمیره خوبم مرحم زخمم شدی یادم نرفته چقدربه پای من کم شدی نیستی ولی باز تودردم ومیدونی هرجاکه باشی بدون تو خاطرم میمونی...

 

+نوشته شده در یک شنبه 27 آذر 1392برچسب:,ساعت14:48توسط زرگل خانم | |

تقدیم به تمامی آنانی که هنوز هم تکه ای از آسمان در چشمانشان وجرعه ای از دریا در دستانشان

وتجسمی زیبا ازخاطره ی ایثارگل های سرخ در معبد ارغوانی دل هایشان به یادگارمانده است

نخستین چکه ی ناودان بلند یک احساس رادرقالب کلامی ازجنس تنفس وباغچه های معصوم یاس بر روی حجم سپید

یک دفتر می ریزم وان را باهمه ی پروانه صفت های این گیتی بی انتها به آستان نیلوفری تمام دل های زلال هدیه میکنم 

درپناه حق نیلوفر ها مهربان وشکیبا بمانید....

+نوشته شده در چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:,ساعت11:9توسط زرگل خانم | |

ای کاش آسمان حرف کویر را می فهمیدو اشک خود را نثارگونه های خشک اومیکرد

کاش آوای حقیقت آنقدرخالص بود که دلها بالبها صمیمی بود وبرای بیانش نیاز به شهامت نبود

کاش آوای حقیقت آنقدر خالص بودکه دعاها قبل از پایین آمدن دست هامستجاب میشد

کاش شمع عشق را در سوختن پروانه باور میکرد

کاش مرگ معنی عاطفه را درک میکرد....

+نوشته شده در چهار شنبه 26 آذر 1392برچسب:,ساعت11:32توسط زرگل خانم | |

کجایی  تاباآمدنت به کلبه ی سرد دلم گرما راهدیه دهی بیا که بی تو خسته تنها هستم  هنوز هم برای دیدنت در کنار پنجره ی آرزو ها منتظرت ایستاده ام

تا ببینم از کدامین غروب غمگین طلوع میکنی تا بگویم پرستوی عاشق چمدانهایت رابیاورد

بیا که بی تو لب هایم با خنده غریب هستند

بیا که بی تو دستانم سرد وخالیست بیا وبا دستان گرمت دست هایم رابگیر تا برای یکبار عشق راباهم تجربه کنیم

بیا که عاشقانه منتظرت هستم                          مونس تنهایی من...

+نوشته شده در چهار شنبه 26 آذر 1392برچسب:,ساعت11:22توسط زرگل خانم | |

امشب بغض سکوت هایم ترکیده است میخواهم شهر سکوتم را برایت بنگارم

التهاب روزهای بی کسیم را خاموشی شبهای بی قرارم را و آوای غمناك مرغ عشقم را پس باتمام

وجودت ناله هایم را بشنو وبه خاطره بسپار لحظه های پریشانم را با کبوترهایی که شعرپرواز سرمی

دهد.

بخوای نیلی می بخشم با خاطره ی روزها رویش گلهای وصلت خزانم را نوید بهاری دیگر میدهم شوق

سال تو دیگر گونه هایش سرخ نیست دیگر گیسوانش سیاهی را فراموش کردند گفتی وقتی می آیم که

آسمان صاف باشد تا محبتم را برتو ببارانم وقتی می آیم اگه غروب دریا ساکت ساکت باشد تا عشق

طوفانیم را هدیه ی قدومت سازم هنوز هم آسمان آبی است وغروب دریا غرق در سکوت...

+نوشته شده در جمعه 25 آذر 1392برچسب:,ساعت16:3توسط زرگل خانم | |

تقدیم به چشم هایی که درراه ماندند ودل هایی که آنها را ندیدند
تقدیم به اشک هایی که غرورشان شکست و عهدهایی که کسی آنهارا نبست
زندگی شیبی است عشق سیبی است و وای بر حال آنکه در عشق پای بند نظم وترتیبی است
وامــــا تو:
قرار نبود آن وقت های تو جایشان را با وقت های من عوض کنند
قرار نبود عشق هم مانند گیلاس. بوسه.عیدی وتعطیلات تابستان اولش قشنگ باشه
قرار نبود کسی سختش باشد بگوید دوستت دارم....
قرارنبود کسی به هوای شکستن دل دیگری بماندقراربودهرکس به هوای نشکستن دل خودش بماند
قرار نبود هرچی قرار نیست بشه قرار تنها بد بی قراری بود
پس گمان نمی کنم گناه من سنگین ترازگناه توباشد اما یقین دارم که کودك دلت کمترازپیش بهانه ی لالایی های شعرگونه ام را میگیرد
مهم نیست فقط  یك چیز یاد همه بماند اگر اتفاقی که نباید بیفتد افتاد برایت مینویسم خودت خواستی تقصیر من نبود زیر سایه ی امن ترین سایبان هستی دلواپس دلواپسی های یکدیگر باشیم....

+نوشته شده در جمعه 25 آذر 1392برچسب:,ساعت15:59توسط زرگل خانم | |


تقدیم به چشم هایی که درراه ماندند ودل هایی که آنها را ندیدند

تقدیم به اشک هایی که غرورشان شکست و عهدهایی که کسی آنهارا نبست

زندگی شیبی است عشق سیبی است و وای بر حال آنکه در عشق پای بند نظم وترتیبی است

وامــــا تو:

قرار نبود آن وقت های تو جیشان را با وقت های من عوض کنند

قرار نبود عشق هم مانند گیلاس. بوسه.عیدی وتعطیلات تابستان اولش قشنگ باشه

قرار نبود کسی سختش باشد بگوید دوستت دارم....

قرارنبود کسی به هوای شکستن دل دیگری بماندقراربودهرکس به هوای نشکستن دل خودش بماند

قرار نبود هرچی قرار نیست بشه قرار تنها بد بی قراری بود

پس گمان نمی کنم گناه من سنگین ترازگناه توباشد اما یقین دارم که کودك دلت کمترازپیش بهانه ی لالایی های شعرگونه ام را میگیرد

مهم نیست فقط یك چیز یاد همه بماند اگر اتفاقی که نباید بیفتد افتاد برایت مینویسم خودت خواستی تقصیر من نبود زیر سایه ی امن ترین سایبان هستی دلواپس دلواپسی های یکدیگر باشیم...

+نوشته شده در دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:,ساعت1:24توسط زرگل خانم | |

هیچ چیزسخت تر از انتظار نیست آن
هم انتظاربرای لحظه ای که یک آشنا
صدایت کند و به تو بفهماند که
دوستت دارد اما هرچقدرهم که انتظار
سخت باشد به آن لحظه ی زیبا
می ارزد پس انتظارمی کشم
تا آن لحظه ی زیبا نصیبم شود...

+نوشته شده در یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:,ساعت15:26توسط زرگل خانم | |

خدایا
تورا غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم تورا بخشنده پنداشتم وگناهکار شدم تورا وفادار دیدم و هر کجا که رفتم بازگشتم تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم تومراچه دیدی که وفادار ماندی؟

+نوشته شده در یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:,ساعت15:25توسط زرگل خانم | |

ما واقعا تا چیزی را از دست ندیم قدرش را نمی دونیم ولی در عین حال تا وقتی که چیزی را دوباره بدست نیاریم نمیدونیم چی را از دست دادیم       مثل توعشقم...

در عرض یک دقیقه میشه یک نفر خرد کرد.در یک ساعت میشه کسی را دوست داشت.ودر یک روز میشه عاشق شد ولی یک عمر طول میکشه تا کسی را فراموش کنی...

دقایقی توی زندگی هست که دلت برای کسی اونقدر تنگ میشه که میخوای اونو از رویات بیرون بکشی و توی دنیای واقعی بغلش کنی...

آرزو میکنم به اندازه ی کافی شادی داشته باشی  تا خوش باشی.به اندازه کافی بکوشی تا قوی باشی.به اندازه کافی اندوه داشته باشی تا یک انسان باقی بمونی وبه اندازه کافی امید داشته باشی تا خوشحال بمونی...

شادترین افراد لزوما بهترین چیزهارا ندارند اونا فقط از اونچه توراهشون هست بهترین استفاده را میبرند...

+نوشته شده در یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:,ساعت15:23توسط زرگل خانم | |

بهترین دوست اون دوستی که بتونی باهاش روی یک سکو بشینی وچیزی نگی و وقتی ازش دورمیشی حس کنی بهترین گفتگوی عمرت را داشتی...

اینکه تمام عشقت رابه کسی بدی تضمینی براین نیست که اون هم همین کارو بکنه پس انتظار عشق متقابل را نداشته باش فقط منتظر باش تا اینکهعشق آروم تو قلبش رشد کنه واگه اینطور نشد خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده...

دنبال نگاه ها نروچون میتونن گولت بزنن دنبال دارایی نرو چون کم کم افول میکنه دنبال کسی برو که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط بایک لبخند میشه یه روز تیره را روشن کرد.کسی را پیدا کن که تورا شاد کنه...

رویایی را ببین که میخوای.جایی برو که دوست داری.چیزی باش که میخوای باشی.چون فقط یک جون داری ویک شانس برای اینکه هرچی دوست داری انجام بدی...

همیشه خودتو جای دیگران بگذاراگه حس میکنی چیزی ناراحتت میکنه احتمالا دیگران را هم آزارمیده...

وقتی به دنیا آمدی توتنها کسی بودی که گریه میکردی و بقیه میخندیدن سعی کن یه جوری زندگی کنی که وقتی رفتی تنها توبخندی وبقیه گریه کنن...

+نوشته شده در یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:,ساعت15:20توسط زرگل خانم | |

یادت هست آن روزهای بهاری را شاخه ای گل سرخ برایت هدیه آوردم.
گفتم می خواهم آن را در گوشه ای از قلبت بکارم.
خواستی بگیریش ولی به یاد داری چه شد؟
همان وقت بادی آمد...
و تمام گلبرگ های آن گل نازنین را با خود به اطراف برد...
ومن نگران از پرپر شدن گل عشقم به دنبال تک تک گلبرگ ها به این سو وآن سو شتافتم.
ودیدی چه شد؟
وقتی همه ی آن هارا یافتم شـــــاد وخوشحال به سوی تو آمـــــدم    ولی...
ولی هرگز تورا نیافتم...

+نوشته شده در یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:,ساعت15:19توسط زرگل خانم | |

من اینجا بس دلم تنگ است.
و هر سازی که می بینم بدآهنگ است.
بیا ره توشه بر داریم.
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان  هرکجا  آیا همین رنگ است؟
بیا ای خسته خاطر دوست ای مانند من دلکنده وغمگین
من اینجا بس دلم تنگ است.
بیا ره توشه بر داریم
قدم در راه بی فرجام بگذاریم...

+نوشته شده در یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:,ساعت15:17توسط زرگل خانم | |

از هیاهوی واژه ها خسته ام

من سکوتم را

از اوراق سپید آموخته ام

آیا سکوت

روشن ترین واژه ها نیست؟

همیشه در خلوت مرگ را مجسم دیده ام

آیا مرگ

خونسرد ترین واژه ها نیست؟

تا چشم گشودم از چشم زندگی افتادم

شبی- شاید امشب

زیر نور یک واژه خواهم نشست

نام خونسرد معشوقه ام را

بر حواس پنجگانه ام

خال خواهم کوفت

و هم زمان پایین آخرین برگ خاطراتم

خواهم نوشت:
   

     پـــایــــان

+نوشته شده در شنبه 16 آذر 1392برچسب:,ساعت13:59توسط زرگل خانم | |

درجلسه ی امتحان عشق

من مانده ام ویک برگ سفید  یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی دلتنگی...

درد دل من دراین کاغذ کوچک جا نمی شود در سکوت بغض آلود

قطره ی کوچک هوس سرسره بازی می کند

وبرگه سفیدم

عاشقانه قطره را به آغوش می کشد...

عشق تو نوشتنی نیست در برگه ام کنار آن قطره یک قلب کوچک می کشم

وقت تمام است برگه ها بالا.......

+نوشته شده در شنبه 16 آذر 1392برچسب:,ساعت13:57توسط زرگل خانم | |

طبیعی:عشق تنها میکروبی است که با هیچ آنت بیوتیکی علاج ندارد...

جغرافیا:عشق تنهاچیزی است که باعث جریان های طبیعی قرارنمیگیردوباعث زلزله نمی شود...

تاریخ:عشق تنها کودتای است که تنها یکبار درقلب رخ می دهد می دهد...

شیمی:عشق تنها اسیدی است که بر قلب اثر می گذارد...

فیزیک:عشق تنها آهن ربایی است که قلب را جذب می کند...

ورزش:عشق تنها توپی است که شوت نمی شود واز دروازه ی قلب خارج نمی شود...

دینی:عشق تنها فرشته ای است که عاشق ومعشوق رابه هم نزدیک می کند...

انشاء:عشق تنها موضوعی است که نمی شود درباره ی آن چیزی نوشت...

+نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت9:51توسط زرگل خانم | |

موی سیاه خندد برآنکس که گوید

بالا تر از سیاهی رنگی نیست

موی سیاه را از فراق تو کرده ام سپید

تا نگویند بالاتر ازسیاهی رنگی نیست

گفتی که پس از سیاهی رنگی نبود

پس چرا موی سیاه من گشت سپید

+نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت9:46توسط زرگل خانم | |

گفتم نمی دانم که در قید که هستی       طرفدار خدایـــی یا بت پرستـــی
نمی دانــــم در این دنیــــای محشــر     به چه عشقی چنین ساکت نشستی
گفت طرفدار خدایم  عشقم ای یــــار      ازاین عاشق کشیها دست بــــردار
که کاربت پرستی بی وفــــایی است      نه من که غصه ام دردجدایی است
گفتــــــم خدا را نیست هرگزکــــاری      که تو خـــــود ناخــدای روزگـــــاری
به روی ورقی در هـــــم شکستــــه       مثل ماهـــی که رو ابرها نشستــه
گفت اگر من ناخـــــدایم با خدایــــم       نکن تو مرا از خدای خود جدایـــم
به تو محتاجم ای یــــــــار موافــــــق      به تو محتاجم ای همراه عاشــــــق

+نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,ساعت10:42توسط زرگل خانم | |

من ازیک شکست عاشقانه می آیم بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند.

شکست نه برای پنهان کردن است نه بهانه ی پنهان شدن.

می گویند از صبح بنویس ازآفتاب  ومن چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت باران پنجره ی چشمانم راشسته است همه دلشان نقش های مثبت می خواهد وآدم های خوشحال اما من گمان میکنم این خیلی خوب است که نمی توانم ادای آدم های خوشبخت رادربیاورم. بی ستاره ام و زود با طعم معطر پائیز که حضورش تنها معجزه لحظه های تنهایی من است.

قیمت وفا شاید گران تر از آن بود که بهانه ی دوست داشتن زندگیم ازعهدهی داشتنش برآید.سقف اعتماد تعمیری است مدام چکه می کند آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او که باید پر باشد خالی است نمی توانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را.

مهم نیست تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی که درد را به درد می آورد وآتش را می سوزاند.

این دل دیوانه همیشه یک پادشاه مغرور حقیقی داشته است اگرترانه ها ثمره ی تخیل بود به جنون نمی رسید اعتراضی نیست کسی که به او نمی رسد به جنون رسیده ازاوراضی است. خلاصه غم سنگینی است اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد اماهمیشه حق با برنده ها نیست. میشود در عین بازنده بودن سربلند بود واو را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد.

قراربود حقیقت را بگویم سخت است بی علاج است دانستنش آدم را کم کم می کشد گریه ی شبانه می آورد اما همین است خبر کاملا ناگوار است و واقعی است:

اون یکی را جز من داشت...

سکوت می کنم تا به خاک سپردن آخرین خاکستر های آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد گریه می کنم باشکوه مثل اقیانوس  بلند مثل اورست او نمی شنود و نمی داند که  ماه خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست.
 

یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که  بی پاسخ ترین سؤال فکر آشفته من است:

چیکارکرد این دل ساده ام         که از چشـــــم تو افتــــادم

+نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,ساعت10:36توسط زرگل خانم | |

ای کسانی که مسئول دفن من هستید تابوت مرا با کفن سیاهی بپوشانید تامردم بدانند که

هرچه سیاهی بود کشیدم دستانم راازتابوت بیرون بگذارید تا بدانند به چیزی که می

خواستم نرسیدم چشمانم باز بگذارید تا مردم بدانند چشم انتظار بودم

یک تکه یخ به روی مزارم بگذارید تا با اولین طلوع خورشید به جای مادرم اشک بریزد...

+نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,ساعت10:34توسط زرگل خانم | |

آیا شکستن قایق آرزوهایم را درمیان اقیانوس صدایت که میگفت نه شنیدی؟؟؟ آیا کشتن فریادهای بی صدایم رادر گلویم احساس کردی؟؟؟ آیا میدانی تمام خاطرات وهمه ی روزهای رفته را پرواز کردم تاتورا بجویم اما نبودی آیا می دانی تمام ورق های دفترم را به دنبال بوی پیراهنت بوئیدم اما نمی دانم  تورا کجای زمان جا گذاشته ام؟؟؟
ای کاش دست نوازشگر رود اشک هایم را میشست  وغنچه های لبخند به روی باغچه دلم گشوده میشد. ای کاش  قلبم در حسرت داشتن تو نمی سوخت....
ای کاش اینجا بودی وان سر انگشتان لطیف را که نواهای عاشقانه می نواختند در میان سرمای دستان یخ زده ام میگرفتی ومی گفتی عزیزم گریه دیگرکافی است...


اولیـــــن غــــــم من آخریــــــن نــــگاه توســـــــت....

+نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت11:58توسط زرگل خانم | |

مسیر آمدن رفتن تورا آنقدر آمدم ودست خالی برگشتم که کفش هایم از التماس نگاهم شرمنده شدند
این که اگر یک روز نباشی  ومن بیهوده این لحظه های خسته وملول را انتظار بکشم تاشاید فردابیایی .... درد کمی نیست
 نمی دانم آیا میدانی چیز کمی نیس این که هیچ کس نمی داندچقدر دیوانه وار دوستت دارم
میترسم از اینکه یک روز قلبت یخ بزند وخورشید هیچوقت در سرزمین قلب یخ زده ات طلوع نکند. نتابد وحتی دریاچه ی چشم های من نتواند آن را آب کند.
میترسم یک روز بیاید که دیگر هیچ پرنده ای روی شاخه دلت ننشیند و من بیهوده در انتظار آخرین معجزه بنشینم وانتظار بکشم. انتظاربرای تویی که هیچ گاه این سطر هارا باور نکردی.
آرزویم این است که یک روز سردی وجودم را با پائیز غم به دورریزی وبه شانه هایم تکیه کنی
 دلم می خواهد نغمه های سبز بهار رادر گوشهایت زمزمه کنم. می دانی از پائیز بیزارم چون تمام آرزوهایم را به تاراج  می برد.
پس همیشه بهار من باش...

+نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت11:51توسط زرگل خانم | |

دلم می خواهد از تو بگویم ازتو بنویسم از یک صدا از یک نگاه وسپس...
ازتویی که یک روز بی صدا آمدی امدنت را باو نکردم اماهمچون تصویری مقدس بر صفحه ی دلم رشد کردی  ومن بر خود لرزیدم ازاین همه عشق...
از تویی که پشت حصار خستگی ام نشستی وبرایم نگاهت چه ماندگار شد...
ولی امروز دیگر از تو نشانی از گذشته ندیدم ای کاش می دانستی پس ازشنیدن بی رحمی صدایت تن نحیفم را با کوله باری از علامت سوال؟؟؟؟  بایک حرف نا گفته در پس فریاد های بی صدایم تا به هر کجا که بگی کشیدم و از دل فریاد کردم:
خدایا این صدا را می شناسی: من اورا دوست دارم... دوست دارم
کوه ها. سنگ ها بشنوند صدایم را من اورا دوست دارم اما فقط یک صدا به گوشم رسید نه....
اما من به انتظار روزی که باتوباشم وتورا برای همیشه حس کنم
پشت پنجره ی انتظار ماندن رانظاره می کنم وبه انتهای جاده مینگرم شاید نشانی از تو بیابم.
شاید بیایی و به من بگویی

فلسفه ی نماندنت چه بود؟؟؟؟؟

+نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت11:47توسط زرگل خانم | |

اگه راهم این روزا ازتو یه کم دوره ببخش              توی زندگی آدم  یه  وقتا مجبوره  ببخش
بگذر از من اگه صبر و طاقتم  کافی  نبود              عکس من تو قاب رویایی که میبافی نبود
بگذر از من اگه جمعه بود وباز دیر اومدم              شب  واسه گفتن قصه ها با  تاخیر اومـدم
گل یکدونه ی گلدون بلور زندگـــــــــــــی              چی دارم واست به جز یه عالمه شرمندگی
آرزوم همیشه این بوده که تو کسی بشـــی              سایه بون دل بی پناه بی کسی  بشـــــــــی
حالا گذشته از من  تو باید صاف بمونـــی              مثل آیینه شمدونای نقره شفاف بمونـــــــی
یه سبـــــد دعا وخوشبختــــی فردا مال تو              دست من بود که می گفتم همه دنیا مال تـو
برو زندگی را با مهربونـــــی رنگ بزن              همه راباهرچی دوست داری هماهنگ بزن
دوریمون رابازمیذاریم به حساب سرنوشت            آنقدر خوبی که  آخر میدونم  میری بهشــت
سخته یکی بهت بگه ستاره شو بچینمت               یه کم  که بگذره  بگه دیگه  نیا  نبــینمــــت

I LOVE YOU.M 

+نوشته شده در جمعه 10 آذر 1392برچسب:,ساعت16:11توسط زرگل خانم | |

من برای تو می نویسم برای توکه تنهایی هایم پراز یاد توست برای تویی که قلبم منزلگاه عشق توست
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست برای تویی که تمام هستی ام در عشق توغرق میشود
برای تویی که همیشه چشمهایم همیشه به راه تو دوخته شده است...
برای تویی که هر لحظه دوریت برایم یک قرن است برای تویی که سکوتت سخت ترین شکنجه من است امشب دلم بی شمار گرفته است برای تو...
برای مهربانی های تو برای گرمی صدای تو...
نمیدانم چرا خدا بامن چنین کرد شنیده ام هرکه را بیشتر دوست میدارد بیشتر آزارش می دهد مگه خدا چقدر مرا دوست دارد...؟؟؟؟؟
کاش دوستم نداشت ... چراخدای مهربانم گریه های مرا نمیبیند ناله هایم را نمیشنود...صدای قلبم را...
فریاد عشقم را نمی دانم چرا نمیشنود...
وتوبه یاد آور عشقم را وعطش با توبودنم را ونگو که باید رفت تنهایم مگذار....
نگو که بی تومردنم قصه ایست نگو نوشته هایم دروغ است تنهایم مگذاردر این کوچه پس کوچه های نفرین شده ی تنهایی تنهایم مگذار...
اگر بخواهی حاضرم قلبم را به تو هدیه کنم تا با خنجر بی مهری تکه تکه اش کنی.اگر بخواهی حاضرم دلم را فرش زیر پایت کنم تا تو بتوانی از روی دلم عبور کنی.اگر بخواهی عروسک می شوم اگر بخواهی حتی می توانم بازیچه ی دستت شوم که هر وقت خواستی دیگر به من نگاه نکنی ولی...
من فقط یک آرزو دارم آن هم این است:
ای کاش میتوانستی به جای اینکه در رویاهایم بخوابی ودر آرزوهایم بیدار شوی برای همیشه در کنارم بمانی...ای کاش می شد

+نوشته شده در شنبه 10 آذر 1392برچسب:,ساعت12:20توسط زرگل خانم | |

دلم تنگه...

برای دعا کردن واسه نیومدن معلم...

برای قرآن های اول صبح و خوندن سرود ایران اول هفته...

برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز...

برای تخته پاک کن وگچ های رنگی کنار تخته...

ترس از سؤال معلم...

برای لیوان های آبی که فلوت داشت...

برای روزنامه دیواری درست کردن...

دلم برای همه ی دلخوشی های کودکانه تنگ شده...

مدرسه.همکلاسیهای خوبم دلم براتون تنگ شده...

+نوشته شده در شنبه 1 مهر 1392برچسب:,ساعت13:53توسط زرگل خانم | |

با سلام.به دنیای لوکس بلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز لوکس بلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در لوکس بلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید.
در صورت نیاز به راهنمایی و پشتیبانی از قسمت مدیریت با ما در ارتباط باشید.برای حفظ زیبابی وبلاگ خود میتوانید این پیام را حذف نمایید.امیدواریم لحظات خوبی را در لوکس بلاگ سپری نمایید...

+نوشته شده در 1 فروردين 1392برچسب:,ساعت1:0توسط زرگل خانم | |